برای اولین بار رفتم توچال ، سرد بود ، بعد یک سال برف روی زمین دیدم ولی اونقدر راه رفتم پام درد می‌کنه . خیلی خلوت نبود و تعجب می‌کنم که من بعد چندین ماه از خونه بیرون اومدم و یه عده کوهنوردی می‌کنن و با دوستاشون اومده بودن ، راستش خیلی دوست داشتم جاشون بودم . دروغ چرا پر از حسرت های کوچیک و بزرگم ! و البته فهمیدم من چقدر از قهوه و امثالهم بدم میاد ، مثلاً خواستم شیرقهوه بخورم ولی با ریختن چندین بسته شکر در نهایت نتونستم :/ پ ن : از چیزای تلخ تنفر دارم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Kotlin Programing Language سکوت آینه سايت وکيل دلسوز اشعار شايق Red Velvet World بهنام فرهادی دکتر رحمت الله بابایی استخرسری Meilyn در اندیشه ی پرواز گریست..